عناوين مطالب وبلاگ |
- قشنگ...من عاشق این کتاب بودم یک خانم زیبایی هم بود Ú©Ù‡ مثل شاهزاده ها بود Ùˆ مامانم Ù…ÛŒ Ú¯Ùت این ملکه اس
- .مامان همیشه Ù…ÛŒ Ú¯Ùت:دختر جون! Ú†Ù‡ طور اصلا دامن نپوشی ها؟؟؟ با شورت برو بیرون....Ùˆ این جوری مثلا به Ú©
- Ùˆ مادربزرگ بودم....تقریبا کنار آنها بزرگ شدم ..بازهای کودکانه ام....دوستان Ùˆ هم Ù…Øله ای ها...ØرÙها
- هره ÛŒ مرد هنرمند در جوانی "جیمز جویس" رو گرÙته ام دستم Ú©Ù‡ بخونم .کتابی Ú©Ù‡ سالها پیش خریدمش Ùˆ هیچ وقت
- چرا شبا موقع برگشتن از پرسه های بیخود Ùˆ بی هدÙت Ùˆ سیاه کردن جاده ها باز هم مجبوری یقه یخودتو بگیری .
- زبونی که شده تذکر دادی ! ولی باز هم اتاقیت پارچ توی یخچال رو سر می کشه و می گه دهنشو بهش نمی زنه!!!!
- البته تو جای دیگه ای واسه خواب نداری ! ولی Ùردا امتØان داری Ùˆ با Ú©Ù„ÛŒ استرس Ùˆ بدبختی گرÙتی بخوابی،ی
- ی گه :درسته که من خواهرتو می شناسم و همه ی زار و زندگیشو هم می دونم اما کارت باهاش نیست و غیرممکنه ب
- Ù„ شاهزاده ها بود Ùˆ مامانم Ù…ÛŒ Ú¯Ùت این ملکه اس!ملکه ثریا!...من عاشق ملکه ثریا بودم....دلم Ù…ÛŒ خواست همه
- ته و دستهای بزرگ و مردونه اش رو می کشه روی سر کوچک دخترک و نوازش می کنه و می گه : تو یه تخته ات کمه
- کودکی ام...به گذشته هایی Ú©Ù‡ لابه لای ذهنم پنهان شده بودند...دچار Ùراموشی Ù…ÛŒ شم Ùˆ برای Ù„Øظاتی در Ù„Øظ
- کتاب چهره ÛŒ مرد هنرمند در جوانی "جیمز جویس" رو گرÙته ام دستم Ú©Ù‡ بخونم .کتابی Ú©Ù‡ سالها پیش خریدمش Ùˆ
- تی این جوری باد Ù…ÛŒ وزه Ùˆ هیچکی هم نیست دلت Ù…ÛŒ خواد رو تخت دراز بکشی Ùˆ یه سیگار آتیش بزنی....Ùˆ از Øس
- لی خواهرته ، و بعد از کلی وقت اومده که ببینتت و وسایلی رو هم که پیشت داره ازت بگیره...می ری پائین جل
- نقادي رو نخون ! به خود متن رجوع کن،ØÙŠÙه،من ....ام...(منظورم از نقطه چين ها اينه Ú©Ù‡ خودشو معرÙÙŠ کرد!)
- طر٠قÙسه ÛŒ کتابای دست پائینی Ú©Ù‡ قرار بود بگیرم نرم...Ùˆ مجبور شدم یه Ú†Ù† تایی واسه خودم بردارم ØŒ هرچند
- ...شاید تموم عمر Øس کنم به خودم مدیونم....برای همینه Ú©Ù‡ اتÙاقی Ú©Ù‡ چیز خاصی هم نبود Ùˆ روزی شونصد مرتب
- لباسهای قشنگ نمی پوشیدند و موهایشان را درست نمی کردند و دلشان نمی خواست مثل ملکه ثریا باشند...و این
- خاله ام می دادم و می پرسیدم این کیه؟ ــ ملکه ثریا ...بعد عکس رو نشون دایی ام می دادم به هر دو مادربز
- دم بالای ناÙم،می رسید به سینه هایم....دلم Ù…ÛŒ خواست همیشه دامن بپوشم...دامن های کوتاهه کوتاه...مخصوصا
- .مامان همیشه Ù…ÛŒ Ú¯Ùت:دختر جون! Ú†Ù‡ طور اصلا دامن نپوشی ها؟؟؟ با شورت برو بیرون....Ùˆ این جوری مثلا به Ú©
- Ùˆ مادربزرگ بودم....تقریبا کنار آنها بزرگ شدم ..بازهای کودکانه ام....دوستان Ùˆ هم Ù…Øله ای ها...ØرÙها
- هره ÛŒ مرد هنرمند در جوانی "جیمز جویس" رو گرÙته ام دستم Ú©Ù‡ بخونم .کتابی Ú©Ù‡ سالها پیش خریدمش Ùˆ هیچ وقت
- چرا شبا موقع برگشتن از پرسه های بیخود Ùˆ بی هدÙت Ùˆ سیاه کردن جاده ها باز هم مجبوری یقه یخودتو بگیری .
- زبونی که شده تذکر دادی ! ولی باز هم اتاقیت پارچ توی یخچال رو سر می کشه و می گه دهنشو بهش نمی زنه!!!!
- البته تو جای دیگه ای واسه خواب نداری ! ولی Ùردا امتØان داری Ùˆ با Ú©Ù„ÛŒ استرس Ùˆ بدبختی گرÙتی بخوابی،ی
- ی گه :درسته که من خواهرتو می شناسم و همه ی زار و زندگیشو هم می دونم اما کارت باهاش نیست و غیرممکنه ب
- Ù„ شاهزاده ها بود Ùˆ مامانم Ù…ÛŒ Ú¯Ùت این ملکه اس!ملکه ثریا!...من عاشق ملکه ثریا بودم....دلم Ù…ÛŒ خواست همه
- ته و دستهای بزرگ و مردونه اش رو می کشه روی سر کوچک دخترک و نوازش می کنه و می گه : تو یه تخته ات کمه
- کودکی ام...به گذشته هایی Ú©Ù‡ لابه لای ذهنم پنهان شده بودند...دچار Ùراموشی Ù…ÛŒ شم Ùˆ برای Ù„Øظاتی در Ù„Øظ
- کتاب چهره ÛŒ مرد هنرمند در جوانی "جیمز جویس" رو گرÙته ام دستم Ú©Ù‡ بخونم .کتابی Ú©Ù‡ سالها پیش خریدمش Ùˆ
- تی این جوری باد Ù…ÛŒ وزه Ùˆ هیچکی هم نیست دلت Ù…ÛŒ خواد رو تخت دراز بکشی Ùˆ یه سیگار آتیش بزنی....Ùˆ از Øس
- لی خواهرته ، و بعد از کلی وقت اومده که ببینتت و وسایلی رو هم که پیشت داره ازت بگیره...می ری پائین جل
- نقادي رو نخون ! به خود متن رجوع کن،ØÙŠÙه،من ....ام...(منظورم از نقطه چين ها اينه Ú©Ù‡ خودشو معرÙÙŠ کرد!)
- طر٠قÙسه ÛŒ کتابای دست پائینی Ú©Ù‡ قرار بود بگیرم نرم...Ùˆ مجبور شدم یه Ú†Ù† تایی واسه خودم بردارم ØŒ هرچند
- ...شاید تموم عمر Øس کنم به خودم مدیونم....برای همینه Ú©Ù‡ اتÙاقی Ú©Ù‡ چیز خاصی هم نبود Ùˆ روزی شونصد مرتب
- لباسهای قشنگ نمی پوشیدند و موهایشان را درست نمی کردند و دلشان نمی خواست مثل ملکه ثریا باشند...و این
- خاله ام می دادم و می پرسیدم این کیه؟ ــ ملکه ثریا ...بعد عکس رو نشون دایی ام می دادم به هر دو مادربز
- دم بالای ناÙم،می رسید به سینه هایم....دلم Ù…ÛŒ خواست همیشه دامن بپوشم...دامن های کوتاهه کوتاه...مخصوصا