عناوين مطالب وبلاگ |
- معتاد به خواندن کتاب های تاریخ است؟ مخصوصا تاریخ ایران را هر صÙØÙ‡ ای را Ú©Ù‡ ورق بزنی. دودمان پشت دودم
- میوه تعار٠کرد، من یک پرتغال بزرگ برداشتم Ùˆ بی آنکه بگذارم توی بشقابم مشغول گرÙتن پوستش شدم. Ú©Ù‡ یکه
- اگر نزدیک نیشگونی از هرجای ما Ú©Ù‡ دستش Ù…ÛŒ رسید Ù…ÛŒ گرÙت Ùˆ ما را متوجه عمل زشتمان Ù…ÛŒ کرد. بیست ساله Ú©Ù‡
- جایی خواندم Ùˆ بهانه ای شد Ú©Ù‡ به یاد مادرم بیÙتم. Ú©Ù‡ شبیه خیلی دیگر از مادران ایرانی مادری Ù…ÛŒ کرد Ùˆ
- Ú¯Ùتی "اصل جنسه!" Ùˆ من هم Øسابی بهت Ù…ÛŒ خندیدم؟ من Ú©Ù‡ خیلی وقت است رابطه ام با آدم های آن وقت ها به Ú©Ù„
- . چند شب پیش به یادت اÙتادم...چاخان نمی کنم جدی جدی رÙتم توی Ùکر تو...یعنی هوا یک طوری شد Ú©Ù‡ هواشناس
- می نویسم که غمگین باشم یا غمگینی هستم که به نوشتن پناه برده...دلم می خواهد جای پسرکی لاغر مردنی بودم
- Ù‡ قدر با اورسونورند؟ مرور کردم اشتباهاتشان را در آن زندگی زناشویی ظاهرا بی نقص...به Øالت راه رÙتن Ùˆ
- عت زیاد نشسته باشند روی شانه های Ú©ÙˆÚ†Ú© من. بدنم را بهم Ù…ÛŒ Ùشارند. خم Ù…ÛŒ شوم Ùˆ توی خودم Ùرو Ù…ÛŒ روم. مر
- زنبور. آن وقت ها، هنوز زبانشان را یاد نگرÙته بودم. البته این عقیده ÛŒ من است. خودشان Ù…ÛŒ گویند هنوز
- Ùرشته ÛŒ بازیگوش Ú©Ù‡ خودشان را عالم دهر Ù…ÛŒ دانند Ùˆ به هر سمتی Ú©Ù‡ دلشان بخواهد راهیم Ù…ÛŒ کنند. بعضی وقت
- د، مثل همیشه با لبخندی پرشور به آغوشش می کشم و به من می گوید: عجیب شده ای! اردیبهشت که می شود دیوان
- ایی Ú©Ù‡ به Ùرش عادت کرده باشند یکهو برخورد کنند به لمینت ک٠خانه، اوقاتشان تلخ Ù…ÛŒ شود. برای همین Ùقط
- Øال Ùˆ هوای شب قبل نیستم. امروز هم بیرون نرÙتم Ùˆ تمام وقت در خانه بودم اما دلم نگرÙت. اینطوریست دیگر!
- ا پله هایی بود Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ رسید به پشت بام خانه Ùˆ من Ú©Ù‡ دخترکوچکی بودم عاشق بالا رÙتن از آن. Ù…ÛŒ Ú¯Ùت :"نرو
- ختم. البته نه به خاطر در باغ Ø´Ú¯Ùت انگیزی Ú©Ù‡ ناگهان به رویم باز شده باشد. به خاطر برآورده شدن آرزوی غ
- به قول خودمان یواشکی Ùˆ زیرچشمی به او نگاه کردیم تا دیدیم نه واقعا دارد با خودش Øر٠می زند Ùˆ هیچ هند
- ترين كتاب جهان را به آب مي بخشند. و خوب مي دانند كه هيچ ماهي هرگز هزار و يك گره رودخانه را نگشود..
- ذشت اول اردیبهشت بود Ùˆ شیطان رÙته بود توی جلدم. دلم تنهایی Ù…ÛŒ خواست. یا شاید هم مکالمه ای Ú©Ù‡ بعدش سر
- دم بزنم کرختم Ù…ÛŒ کرد. باید Ù…ÛŒ رÙتم یک جایی اما، Ù…ÛŒ شد بلند شد رÙت کاÙÙ‡! Øتی یک کاÙÛ€ تازه اش را امتØ
- میوه تعار٠کرد، من یک پرتغال بزرگ برداشتم Ùˆ بی آنکه بگذارم توی بشقابم مشغول گرÙتن پوستش شدم. Ú©Ù‡ یکه
- اگر نزدیک نیشگونی از هرجای ما Ú©Ù‡ دستش Ù…ÛŒ رسید Ù…ÛŒ گرÙت Ùˆ ما را متوجه عمل زشتمان Ù…ÛŒ کرد. بیست ساله Ú©Ù‡
- جایی خواندم Ùˆ بهانه ای شد Ú©Ù‡ به یاد مادرم بیÙتم. Ú©Ù‡ شبیه خیلی دیگر از مادران ایرانی مادری Ù…ÛŒ کرد Ùˆ
- Ú¯Ùتی "اصل جنسه!" Ùˆ من هم Øسابی بهت Ù…ÛŒ خندیدم؟ من Ú©Ù‡ خیلی وقت است رابطه ام با آدم های آن وقت ها به Ú©Ù„
- . چند شب پیش به یادت اÙتادم...چاخان نمی کنم جدی جدی رÙتم توی Ùکر تو...یعنی هوا یک طوری شد Ú©Ù‡ هواشناس
- می نویسم که غمگین باشم یا غمگینی هستم که به نوشتن پناه برده...دلم می خواهد جای پسرکی لاغر مردنی بودم
- Ù‡ قدر با اورسونورند؟ مرور کردم اشتباهاتشان را در آن زندگی زناشویی ظاهرا بی نقص...به Øالت راه رÙتن Ùˆ
- عت زیاد نشسته باشند روی شانه های Ú©ÙˆÚ†Ú© من. بدنم را بهم Ù…ÛŒ Ùشارند. خم Ù…ÛŒ شوم Ùˆ توی خودم Ùرو Ù…ÛŒ روم. مر
- زنبور. آن وقت ها، هنوز زبانشان را یاد نگرÙته بودم. البته این عقیده ÛŒ من است. خودشان Ù…ÛŒ گویند هنوز
- Ùرشته ÛŒ بازیگوش Ú©Ù‡ خودشان را عالم دهر Ù…ÛŒ دانند Ùˆ به هر سمتی Ú©Ù‡ دلشان بخواهد راهیم Ù…ÛŒ کنند. بعضی وقت
- د، مثل همیشه با لبخندی پرشور به آغوشش می کشم و به من می گوید: عجیب شده ای! اردیبهشت که می شود دیوان
- ایی Ú©Ù‡ به Ùرش عادت کرده باشند یکهو برخورد کنند به لمینت ک٠خانه، اوقاتشان تلخ Ù…ÛŒ شود. برای همین Ùقط
- Øال Ùˆ هوای شب قبل نیستم. امروز هم بیرون نرÙتم Ùˆ تمام وقت در خانه بودم اما دلم نگرÙت. اینطوریست دیگر!
- ا پله هایی بود Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ رسید به پشت بام خانه Ùˆ من Ú©Ù‡ دخترکوچکی بودم عاشق بالا رÙتن از آن. Ù…ÛŒ Ú¯Ùت :"نرو
- ختم. البته نه به خاطر در باغ Ø´Ú¯Ùت انگیزی Ú©Ù‡ ناگهان به رویم باز شده باشد. به خاطر برآورده شدن آرزوی غ
- به قول خودمان یواشکی Ùˆ زیرچشمی به او نگاه کردیم تا دیدیم نه واقعا دارد با خودش Øر٠می زند Ùˆ هیچ هند
- ترين كتاب جهان را به آب مي بخشند. و خوب مي دانند كه هيچ ماهي هرگز هزار و يك گره رودخانه را نگشود..
- ذشت اول اردیبهشت بود Ùˆ شیطان رÙته بود توی جلدم. دلم تنهایی Ù…ÛŒ خواست. یا شاید هم مکالمه ای Ú©Ù‡ بعدش سر
- دم بزنم کرختم Ù…ÛŒ کرد. باید Ù…ÛŒ رÙتم یک جایی اما، Ù…ÛŒ شد بلند شد رÙت کاÙÙ‡! Øتی یک کاÙÛ€ تازه اش را امتØ